پـ ـاے رفتـ ـنم را پـیش تو گذاشـ ت ـه ام

یـ ادت هسـ ت کـ ه نــ روم ؟

حــ ال تو رفـ ته اے بـ ـا پـ اۓ مــ ن ؟

یـ ـا پـ ـاۓ مــ ن رفتـ ه اسـ ت بــ ا تو

هم خسته‌ام

هم تنها

پنجره را باز می‌کنم

شب به کمکم می‌آید

دوستت دارم

و آفتاب بغلم می‌کند

پشت میز اداره‌ام می‌گذارد

دیگر غروب است

آفتاب هم به خانه‌ی خود می‌رود

نمی‌دانم راه خانه‌ی من کدام است

روزگار با ما خوب تا نکرد......


ما را خوب " تا " کرد.....

تفاوت راببین...

تو از کنار من راحت عبور میکنی..

و من وقتی ردپایت را میبینم...بغض میکنم...

چشم بَـــــسته از فرسنگ ها می شناسمت!

این تَـــــلاشت برای گم شُــدن مَــرا می خنداند

بعضی وقتها

از شدت دلتنگی ، گریه که هیچ

دلت می خواهد ،

های های بمیری

آنقدر به مردم این زمانه

بی اعتمادم

که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم

زمین را از زیر پایم بکشند

مـحکــم باش

وقتی خیلی نرم شوی ؛

همه خـَمـَت می کنند !

حتی کسی که انتظار نداری ...

چـه رســم ِ تلخــي سـت

تــــو ، بــي خـــبـر از مــن !

و

تمـــام ِ مـن ، درگـــير ِ تــو

سرد است اما

سرما نمی خورم

تو نگران نباش

کلاهیکه سرم گذاشتی

تا گردنم را پوشانده است

"یڪـــ طــرفـﮧ بودטּ " 

ـہَـمـﮧ چیــز رانـابــود مے ڪُـند ؛

از خیابـــاטּ گــرفتــﮧ . .

تــا رابطــﮧاَشـــ !

لبخند من نشان از رضایت نیست

گاهی لبخند میزنم

تا در خود له شدن مرا حس نکنی..

 واژه عشق چه هرزه رفته ! ! !

. . . این روزها هر احساس بی سروپایی را . . .

. . . . عشق می نامند . . . .

گــاهــی وقــتــهــا مــجــبــوری اَحــمـق بــاشـی!

رویِ کــاغـَـذ مــیــنــویــســم

دَســتــهــایِ تـــُـو . . .

و رویِ آن دســت مــیــکــشــم

. . . دلم نه عشق میخواهد نه احساس قشنگ . . .

. . . نه ادعاهای بزگ نه بزرگهای پر ادعا . . .

. . . دلم یک دوست میخواهد که بشود با او حرف زد . . .

. . . و بعد پشیمان نشد . . .

بس که بد دیدم ز یاران به ظاهر خوب خود

بعد از این بر کودک دل سخت گیری می کنم

بی خیال است…

خیلی بی خیال…

همان کسی که…

تمام خیال من است…

حالا تو همه ی کلاس های زبان جهان را برو

چه فایده

که زبان مرا نمی فهمی؟

آهای لعنتی

قـَـلــبــَم سَـنــگـیــنــی مـیــکـُنـَد!

بــه گـمــانـَـم داری روی احــســاسـَـم راه مــیــرَوی .

دستگاه مشترك مورد نظر ،

از دست " دوستت دارم " های دروغ تو خاموش است ؛

لطفا دیگر تنهایش بگذار !

چه معنـــــى دارد

زندگى...!؟

وقتى كه هیچ اتفاقى

من و تو را

سر راه هم قرار نمى دهد !!

زندگی را باید از گرگ آموخت وبس
گرگ با همنوعانش شکار میکند
خو میگیردزندگی میکند
ولی چنان به آنان بی اعتماد است که شب هنگام خواب با یک چشم باز میخوابد
شاید گرگ معنی رفاقت را خوب درک کرده است..............

داغـــونی اَم از آنجـــــا شــــروع شُـــــد

کــــه فَهمیـــــدَم . . .

اَز میـــــان ایـــــن همـــــه "بـــود"

مَــــن در آرزوی یکــــی اَم کــــه " نَبـــــود "

بی خیالی...

همیشه نمی شود زد به بی خیالی


و گفت تنهـــــــــــا آمده ام ٬ تنهـــــــا می روم...


یک وقت هایی ٬ شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ٬‌کم میاوری ! ...

 

دل وامانده ات یکـــــــــــــ نفر را می خواهد .........!

ایــن روزهآ....

نَــبضَـم کُــند می زَنـَـد...

قَــلـبَم تیــر می کِــشَـد...

دارَم صِــدآی خُــرد شُـدَنِــ اِحــسـآسـم رآ

لـآ بِـ لـآی چَــرخ دَنــدِه هـآی زِنــدِگـی می شِـنَــوَم...

دیگر آن مجنون سابق نیستم
آن بیابان گرد عاشق نیستم

اینک از اهل نسیم و سایه ام
با تب صحرا موافق نیستم

با سلامی با خیالی دل خوشم
در تکاپوی حقایق نیستم

بس کنید اصرار را، بی فایده ست
من برای عشق لایق نیستم

ناز آن چشمی که سویش مال ماست

ناز آن زلفی که تارش مال ماست

ناز آن چوپان که سازش مال ماست

از آن یاری که قلبش یاد ماست